بینش باید مثبت و انگیزه بخش باشد
نوشته شده توسط : رسول

روزگاری مرد فرزانه‌ای بود. تقریبا مثل خود آیزلی که برای نوشتن مطالبش به لب آقیانوس می‌رفت. او عادت داشت که قبل از شروع کارش در ساحل قدم بزنید. یک روز که در ساحل راه می‌رفت، هنگامی که به پایین ساحل نگاه کرد کسی را دید که حرکات شبیه رقص بود. او از این که تا آن مرد برقصد لبخندی زد، بنابراین تندتر حرکت کرد، تا به او برسد. وقتی که نزدیکتر شد دید که او  مردی جوانی است و آن جوان نمی‌رقصد. اما در عوض خم می‌شود روی ساحل و چیزی برمی‌دارد و خیلی آرام آن را به آقیانوس پرتاب می‌کند. هنگامی که مرد فرزانه‌ای به او نزدیک شد صدایش کرد. 

-       صبح بخیر، چه کار می‌کنی؟ 

مرد جوان درنگ کرد به بالا نگریست و جواب داد 

-       ستاره‌ای دریای به آقیانوس می‌اندازم. 

-       فکر می‌کنم اجازه دارم که بپرسم چرا ستاره‌های دریای را به آقیانوس می‌اندازی؟ 

-       خورشید بالا آمده و مد فرو می‌رود و اگر آنها را به آقیانوس نیاندازم خواهند مرد. 

-       اما جوان، مگر نمی‌دانی که ساحل کیلومترها امتداد یافته و در کنارش میلیون‌ها ستاره‌های دریای است. ممکن نیست که بتوانی تأثیری بگذارید. 

مرد جوان مادبانه گوش کرد، خم شد، ستاره‌ای دریای دیگری برداشت، و آن را در پشت امواج شکننده به آقیانوس انداخت. 

-       برای آن یکی که مؤثر بود. "لورن آیزلی"





:: بازدید از این مطلب : 519
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 22 / 7 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: